می نویسم برای خودم و خودت

اینجا شاید معجزه ای برای آرزو های کوچک من باشد. شاید....

می نویسم برای خودم و خودت

اینجا شاید معجزه ای برای آرزو های کوچک من باشد. شاید....

می نویسم برای خودم و خودت

فاطمه ولی پور
دانشجوی فارغ شده مهندسی شهرسازی دانشگاه بجنورد
از نسل بهار وجنگل و دریای شمال کشور
یه جوون که تو مسیر مهندس شدن کلی راه مختلف برای زندگی کردن و کشف خودش رو تجربه می کنه
که هر کدوم دنیای خودشونو دارن
و داره تلاش می کنه تا با فرمول های مهندسیش بهترین آلترناتیو زندگیشو پیدا کنه
دختری که دنیای رنگارنگ جوونیش
پر از دفتر های نیم نوشته شده است و اینجا دفتر چندم اون برای نوشتنِ.....

آخرین مطالب

نقطه عطف تصمیم

يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۳۵ ب.ظ

درست یک روز پس از ذوق وافر من برای دور کاری خبر رسید که ای عزیز از فردا روز از و روزی از نو پس کله صبح پاشو بیا شرکت و مجددا زندگی تکراری ما شروع شد
اما امشب با پیام یه دوست که ازش برای زندگی تو شهر قم و اطراف تحقیق می کردم ، ذهنم رو درگیر کرده
خلاصه پیامش سراغ داشتن کار با حقوق دو و خرده ای تو شهر تهران بود
یه کار به اصطلاح شاده و انبار طور
کاری که اگه تو شهر خودم بود احتمال 90 درصد سراغش نمی رفتم
اما چیزی که وسوسم کرده شهر تهرانه
جایی که برای پیشرفت بهش نیاز دارم
جایی که از خیلی وقت پیش غوغاش تو سرم بوده
به هر کی که گفتم گذاشت پای جو زدگی و حرف های متداولی که به افراد عشق تهرون می زنن
اما هر جور سبک و سنگین می کنم تو شهر کوچیک من ، جایی که افسارش افتاده دست چندتا کله گنده و از طرفی راه نفوذی به جاهای خصوصی بی قانون نمیشه زد، امکان رشد برای منی که قاعده ذهنی کمی متفاوت دارم  وجود نداره.

اما رفتن و دل کندن و پروسه سنگین رضایت گرفتن از خانواده و پیشبینی و خیال حس پشیمونی یا موفقیت و چه و چه و چه هم اصلا کار آسونی نیست
بین موندن یا تلاش برای رفتن مرددم و کسی نیست که مرحله قبول هجرت شهری من پیش بیاد تا بتونم منطقی این موضوع رو سنجش کنم.
میون این همه تنهایی نمی تونمم که از رویایی که تو 15 سالگیم جوونه زد و هنوز هر وقت خسته میشم میرم سراغش رو از زندگیم پاک کنم
این پیشنهاد کار هر چند یهویی و گیج کننده برای منی که همین الانش با یه کار آبرو مند تر و حقوق مشابه بدون پول کرایه و غذا و فلان و بیسار روتو مشتم دارم، وسوسه درستی نیست
اما دلم یه هیجان، یه دل و به دریا زدن، یه رفتن بدون فکر به نتیجه می خواد
اما نمی دونم تلاش کردن براش چقدر ارزش داره
می خوام دل به دریا بزنم 
می خوام جوونی کنم
می خوام با دلم پیش برم
ولی تهش چی میشه؟ 
چیزی که هر لحظه می ترسونتم و هر لحظه قوی ترم می کنه

وسط بلاتکلیفی هام موندم
اما شب عیدی، اونم عیدی که ابراهیم به خاطر یه اعتقاد از پسرش میبره
بریدن رو یاد بگیرم ولی نه از هر راهی، چیزی که بشه بهش اعتماد کرد
چیزی که مثله حرف خدا دلتو قرص کنه
نیست می دونم 
منکه پیامبر نیستم
اما منتظر نشونه می مونم
خدای بزرگ منتظر می مونم
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۰۵
فاطمه ولی پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی