می نویسم برای خودم و خودت

اینجا شاید معجزه ای برای آرزو های کوچک من باشد. شاید....

می نویسم برای خودم و خودت

اینجا شاید معجزه ای برای آرزو های کوچک من باشد. شاید....

می نویسم برای خودم و خودت

فاطمه ولی پور
دانشجوی فارغ شده مهندسی شهرسازی دانشگاه بجنورد
از نسل بهار وجنگل و دریای شمال کشور
یه جوون که تو مسیر مهندس شدن کلی راه مختلف برای زندگی کردن و کشف خودش رو تجربه می کنه
که هر کدوم دنیای خودشونو دارن
و داره تلاش می کنه تا با فرمول های مهندسیش بهترین آلترناتیو زندگیشو پیدا کنه
دختری که دنیای رنگارنگ جوونیش
پر از دفتر های نیم نوشته شده است و اینجا دفتر چندم اون برای نوشتنِ.....

آخرین مطالب

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

گاهی اوقاتم باید انگشتتو بذاری ته حلقت و تمام زندگیتو بالا بیاری
شاید درست بشه....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۵۹
فاطمه ولی پور

همیشه که نباید از شنبه شروع کرد نه

اتفاقا اگه از پنجشنبه باشه جذاب تر هم هست

بسم الله الرحمن الرحیم

به امید خدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۳۵
فاطمه ولی پور

ماجرا از نیم ساعت قبل از پایان زمان ثبت نام شروع شد

درست وسط بی اعصابی من و با یه پیام تو دایرکت از رفیقی که از گیج بودن من برای شرکت تو کنکور ارشد خبر داشت

خبری که یهو برق از مغزم پروند و نا خودآگاه و بی برنامه( البته برنامه شرکت نکردن و بهانه آوردن بود) پشت سیستم نشوند و مادرم که تو بی پولی پنجاه تومن ذخیره گذاشته بود و شد حیف تصمیم ناگهانی من

این هفته از شروعش لجن بود لجن که نه ولی برای من منگی آورد 
یه اتفاق مسخره که چار پنج روزی منو از خونه دور کرد و در نهایت بعد از برگشتنم به خونه(دیشب) تا همین چند ساعت پیش منگ کرده بود جوری که می خواستم انگشت ته حلقم کنم و تمام این چند روزو بالا بیارم

اما این کار بی برنامم نمی دونم چرا شده نقطه امید

با تمام حس خوب و بدی که بهش دارم بهم حس جنگیدن میده هرچند کوتاه و حتما خسته کننده و فرار لازم

قبولی من تو ارشد دولتی روزانه اونم تو یه رشته مشابه اما غیر رشته خودم تقریبا صفر درصده ولی منو به حساب کتاب روز و ماه و هفته کشونده

این کنکور رو بهش نمی تونم بگم امید چون اون ته مها دلم هنوز یه گوشه یخ زده و یتیم افتاده

اما بهش میگم مبارزه چون ناغافل به زندگیم اومده

چون بی دلیل فرصت فکر کردن به موضوع دیگه رو بهم داده

چون می خوام دستشو بگیرم و از این پل متعفن عبور کنم...

باید برم

باید به ادامه حساب و کتابم برسم

باید به منبع ناقصم سرو سامون بدم

باید این چهل و هفت روزو بچینم کنار هم و ازشون یه مبارزه در بیارم

شکست یا پیروزی نمی گم مهم نیست چون قطع شکست حالمو میگیره

ولی همین که یه پل جدید برای رهایی یادم بده یعنی پیروزی

برای دلم دعا کنید

با سرعت بالا داره سمت سیاهی میدوئه

با سرعت بالا می خواد به بی اعتمادی و پوچی برسه

ولی نمیذارم

باید کمکش کنم

شما دعا کنید تا بتونم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۴۳
فاطمه ولی پور