می نویسم برای خودم و خودت

اینجا شاید معجزه ای برای آرزو های کوچک من باشد. شاید....

می نویسم برای خودم و خودت

اینجا شاید معجزه ای برای آرزو های کوچک من باشد. شاید....

می نویسم برای خودم و خودت

فاطمه ولی پور
دانشجوی فارغ شده مهندسی شهرسازی دانشگاه بجنورد
از نسل بهار وجنگل و دریای شمال کشور
یه جوون که تو مسیر مهندس شدن کلی راه مختلف برای زندگی کردن و کشف خودش رو تجربه می کنه
که هر کدوم دنیای خودشونو دارن
و داره تلاش می کنه تا با فرمول های مهندسیش بهترین آلترناتیو زندگیشو پیدا کنه
دختری که دنیای رنگارنگ جوونیش
پر از دفتر های نیم نوشته شده است و اینجا دفتر چندم اون برای نوشتنِ.....

آخرین مطالب

همچنان ذوق مرگ ،وصف حال الان منه

قطعا تصمیم ندارم که هر روز از هرچیز ریز و درشت بنویسم اما این روزا که بین دوتا برهه زمانی پر استرس امتحانا و تحویل پروژه (اونممم با استاد دانشورییی) هستم تنها جایی که می تونم و دلم می خواد که برم همین جاست


دیروز بعد اینجا رفتم تو شهر و ناخودآگاه یه دفتر دیگه خریدم و یه دفتر به قبلیا اضافه شد

در عجبم که چرا من یه بار تو عمرم انقدر منظم نمیشم که همه چیز رو توی یه دفتر خاص مرتب بنویسم

انقد که ذهنم آشفتست رو دنیای بیرونم بددد تاثیر گذاشته

فکر کنم تابستون امسالم همین روال پیش بره

البته امسال یکم فرق داره وباید هدفمند تر باشه

چون باید اعتراف کنم که بدون فکر و تو جو مسئولیت یه کاری رو قبول کردم که شاید نباید می کردم..

شایدم این بهترین مسیر بود

این جمله یکی از جملات آرامش بخش دنیاست " الخیرُ فی ما وَقَع"

شاید بعدا از دغدغه هام و کارایی که انجام دادم و برنامه هایی که می خوام بذارم توی اردو بنویسم تا نظراتتون رو بدونم

اما الان انقدر تمرکز ندارم

و در اخر یه حدیث متناسب حال خیلیا از امام علی(ع):

 عمر تو، همین وقت و زمانی است که هم‌ اکنون در آن به سر می‌بری (آن را غنیمت بشمار).

به امید خدا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۱:۰۹
فاطمه ولی پور

به نام آنکه او بود، ما آمدیم، ما می رویم و او می ماند...

امروز سه شنبه 11 تیرماه سال 1397 هجری شمسی 

امروز ،اینجا،این تصمیم برای نوشتن،این حرکت آنی ساختن این دریچه 

همه وهمه معجزه یه شب

یه شب که از درموندگی و تنهایی

تو اوج ناامیدی 

در بی ربط ترین حالت ممکن 

به یه بلاگ شخصی رسیدم

و خوندن مطالب اون بلاگ منو به سال های نوجوونی برد

اون موقع هایی که 16 -17 سالم بود و تمام هیجان زندگیم پرواز کردن به دنیایی  پر از تجربه و خاطره و شعر و زندگی بود

سال هایی که بعد مدرسه تند تند نهار می خوردم تا برم سراغ کامپیوتر تو اون اتاقک شیش متری و بنویسم و بخونم و لذت ببرم

و اون شب شب عید بود

شب عید فطر

شبی که حال بدم معجزه وار خوب شد

و ناامیدی هام معجزه وار پر کشیدن و جاشون رو به امید دادن

شبی که دوباره دلم برای نوشتن پر کشید

شبی هر چقدر از حس خوبش بگم کم گفتم

شبی که خدا منو دید 

به قشنگ ترین حالت ممکن هدایتم کرد

شبی که یه شب معمولی نبود....


و حالا من تصمیم گرفتم که بنویسم که خالی شم از دنیای پر مشغله ذهنم

و اینجا میعادگاه منه

برای لحظه هایی که باید ثبت بشن

باید...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۷ ، ۱۳:۰۵
فاطمه ولی پور